

| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خانم ها مثل شبكه اینترنت هستند :
از هر موضوعی یك فایل اطلاعاتی دارند.
خانم هامثل چسب دوقلو هستند :
اگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد, دیگر باید سیم را برید.
خانم ها مثل موتور گازی هستند :
پر سر و صدا , كم سرعت , كم طاقت
خانم ها مثل رعد و برق هستند :
اول برق چشمهاشون می رسه , بعد رعد صداشون.
خانم ها مثل لیمو شیرین هستند :
اول شیرین و بعد تلخ می شوند.
خانم ها مثل موبایل هستند :
هر وقت كاری مهم پیش می آید در دسترس نیستند.
خانم ها مثل گچ هستند :
اگر چند دقیقه مدارا كنید آنچنان سخت می شوند كه هیچ شكلی نمی گیرند.
خانم ها مثل كنتو ر برق هستند :
هر از چند سالی یكبار سن آنها صفر می شود.
خانم مثل فلزیاب هستند :
هرگاه از نزدیكی طلافروشی رد می شوند عكس العمل نشان می دهند .
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل میکرد با چشمی پر آب
گفت: بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گوی چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی
صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است
صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.
صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی صورتش است
ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت میکند.
ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Farsi1 میباشد.
ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان میباشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباسهای خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد میکشد.
عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را میبرد.
شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل میفرمایند.
شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: …
جدید: در حال مشاهده TV هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید
بعضی از اونا واقاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند
بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست …
یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد !!
و اما پسر ها:
یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه …
یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند
و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند .
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .
۱- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.
۲ -خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده.
۳ -خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!
۴ – خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمیخره. …
۵- خدا میدونست که آدم یادش میره آشغالا رو بیرون ببره
۶- خدا می دونست ادم ،آدم بشو نیست
۷- خدا میدونست که مانند یک باغبون ، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره
۸- خدا میدونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره
۹- همونطور که در انجیل آمده است : برای یک مرد خوب نیست تنها بماند و به عنوان دلیل شماره یک
۱۰- خدا به آدم نگاه کرد و گفت : من بهتر از این هم می تونم خلق کنم….
1- چهارشنبه سوری : فرصتی بسیار مناسب برای افرادی که زیاد مایل نیستند بهار سال آینده را مشاهده کنند. اتفاقی که در آخرین سه شنبه سال می افتد، اما معلوم نیست به چه دلیلی به جای سه شنبه سوری به آن چهارشنبه سوری می گویند. نام یک فیلم که موضوع آن هیچ ربطی به نام فیلم ندارد!
2- خانه تکانی : تکان خوردن خانه، نوعی زلزله بدون خسارت جانی که البته در برخی موارد همراه با خسارتهای شدید مالی (از جمله تعویض مبلمان، پرده ها، تلویزیون و…) می باشد، نام یک نوع ورزش که در آن مردان “کوزت”وار اقدام به شست و شوی شیشه منازل و تمیز کردن خانه می کنند.
توضیح مرتبط:ای کاش به جای این همه خانه تکانی کمی هم به خانه دلمان تکانی می دادیم…
3- خرید نوروزی : روزهای کشیدن چک، روزهای حسرت کشیدن پشت ویترین مغازه ها، روز” بابا من اینو می خوام “،”بابا من اونو می خوام”، روز درک معنی فاصله طبقاتی به کمک تک تک سلولهای بدن.
4 – مسافرت نوروزی : ترفندی برای جیم شدن از دست مهمانان نوروزی. فرصتی طلایی برای مأموران راهنمایی و رانندگی… البته نه برای جریمه کردن بلکه برای ارشاد رانندگان خطاکار!
5- روبوسی : سخت ترین جای دید و بازدید. معمولاً بعد از دست دادن انجام می گیرد.
یک خواهش مرتبط: لطفاً در طول تعطیلات نوروزی از خوردن پیاز و سیر جداً خودداری کنید.
6 – عیدی : انگیزه اصلی برای رفتن به خانه اقوام. دادنش برخلاف گرفتنش بسیار سخت است. معیاری مناسب برای سنجش این که هر فرد چقدر دوستتان دارد.
7 – رژیم غذایی : احتمالاً در طول تعطیلات نوروز کلاً بی خیال این مورد شده اید، موردی که هم گرفتنش در طول تعطیلات باعث پشیمانی است و هم نگرفتنش!
8 – برنامه های نوروزی تلویزیون : یک سریال عشقولانه که در طی سیزده، چهارده قسمت در آن جوانی بی”وفا” (که تریپ صحبت کردنش اصلاً به تقلید از”محمد رضا فروتن” نیست) سعی می کند “وفا”دار شود. یک عالمه فیلم سینمایی شامل 3 تا ماتریکس، یک دونه مرد عنکبوتی و… همچنین پخش جومانجی برای هزارمین بار.
9 – سیزده به در : روزی که جماعت از خانه هایشان به مقصد کوه، دشت و بیابان خارج می شوند. روز طلایی دزدان. روزی که به جنگل می رویم و در آنجا آشغال می ریزیم، شاخه های درختان را می شکنیم و طبیعت را از بین می بریم. شاید به همین علت در تقویم، نام سیزده به در را “روز طبیعت” گذاشته اند.
10- چهارده فروردین : یکی از روزهای سخت سال. روزی که پس از 20 روز خوردن و خوابیدن مجبوری دوباره صبح زود از خواب بیدارشوی…
11- روزهای بعد از تعطیلات : زمان پاس کردن چکها(برای کارمندان محترم)، نشستن پای لرز بعد از خوردن آجیل (این روزها علاوه بر خوردن خربزه خوردن خیلی چیزها باعث لرزش پا می شود!) روزهای سختی که باید ناخواسته خوردن شیرینی و میوه را ترک کنید. روزهایی که قبض تلفن و موبایل (مخصوصاً SMS آن) منجر به بلند شدن دود از سر شما خواهند شد.
قبل از ازدواج : عزیزم من بی تو میمیرم . تو این یك ساعتی كه نبودی برام یك سال گذشت
دیگه خواهش می كنم تركم نكن
دوران نامزدی : ای تو محبوبترین محبوبها ، ای زیبا ترین موهبت الهی ، ای ادامه حیات من ،نمی دانم اگر فردا تو نباشی " آیا من فردای آن روز را خواهم دید؟
دوران ازدواج : عزیزم شام داریم ؟ یا باید برم از همسایه خوبمان رستوران نوید غذا بخرم ! لباسام رو هم كه نشُستی" اشكال نداره اتو شویی هم باید نون بخوره دیگه
دو سال بعد از ازدواج : خانوم من حوصله مهمونهای شما رو ندارم یعنی از خواهرت با اون شوهر مدعی اش نفرت دارم من میرم خونه مامانم شب هم نمیام
پنج سال بعد از ازدواج : دیگه از دست تو دیوونه شدم اون از دست پختت كه همش شفته پلو میپزی این هم وضع خونه زندگیمونه همش پای تلفن میشینی با آبجی جونت از مد لباس و كلاسهای لاغری حرف میزنی دیگه طاقت ندارم
هشت سال بعد از ازدواج : طلاق ……..!!!!!
پیغام گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
پیغام گیر فردوسی :
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
پیغام گیر خیام:
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
پیغام گیر منوچهری :
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!
پیغام گیر مولانا :
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!
پیغام گیر بابا طاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !
پیغام گیر نیما :
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش
پیغام گیر شاملو :
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان
پیغام گیر فروغ :
نیستم … نیستم … اما می آیم … می آیم … می آیم …
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم … می آیم … می آیم …
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد ..
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 200
بازدید ماه : 68
بازدید کل : 215659
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1